گلچینی از زیباترین اشعار ناب و کوتاه در وصف رود کارون؛ بزرگ ترین، طولانی ترین و پر آب ترین رودخانه ایران
***
باران گرفته در هوای رود کارون
بر غربت بی انتهای رود کارون
شرجیترین بغض خدا اینجا شکسته ست
ردّ تو دارد ردّ پای رود کارون
اینجا تمام لهجهها رنگ تو دارند
حتی صدای بی صدای رود کارون
پُر کرده خرمای دهان تو عطش را
وقتی نشستی هر کجای رود کارون
گفتم سفر! شاید خیال تو بمیرد
پیچیدهای در انحنای رود کارون
در هر مجاز و استعاره فاش هستی
ای عشق! ای فرمانروای رود کارون!
دلتنگ دریای تو ام… آغوش بگشا
ای قصّه گوی ماجرای رود کارون
فاطمه صمدی
******
شعر کوتاه درباره کارون
بگذر ای رود چه خوش میگذری
قرن ها میگذرد میگذری
رازها در دل دریایی تو پنهان است
جنگلت با همه عمر پر از احساسش
بائدل خسته و فرتوت تو هم پیمان است
******
خروشان و شتابان رود کارون
درافزوده به بالا و به پهنا
******
رود اروند خبر داده به کارون که نترس
دلبر ماست گمانم که خرامیده به شهر
******
خوشا فصل بهار و رود کارون
افق از پرتو خورشید گلگون
ز عکس نخلها بر صفحهٔ آب
نمایان صدهزاران نخل وارون
دمنده کشتی «کلگا»ی زیبا
بهدریا، چون موتور بر روی هامون
قطار نخلها از هر دو ساحل
نمایان گشته با ترتیب موزون
چو دو لشگر که بندد خط زنجیر
به قصد دشمن از بهر شبیخون
******
خوشا اقلیم خوزستان و خورشید خطرخندش
پسین و صبح نخلستان، شب کارون و اروندش
جواهر شرمگین، چون کیمیا، از خاک زرخیزش
و شیرین کام دریا زآبهای آبرومندش
زمستان رفته است از یاد تقویمش که هر سالی
بهاران ست و تابستان، خزان هم روزکی چندش
پس از ایام نوروزی، به تابستان گراید سال
بهار از سینه آذر، بوَد تا ساق اسفندش
به نخلستان از آن بینی به سر هر نخل را چتری
که آتش بارد از خورشید قهّار ظفرمندش
شقایقزارها بینی شکفته در زمستانها
که در جای دگر هرگز نمیبینی همانندش
اگر من پیش از این میدیدم اینجا را، نمیگفتم:
خوشا تهران و چشمانداز بشکوه دماوندش
لب کارون و اروندش تفرجگاهها بینی
که از حسرت کند خون در دل تجریش و دربندش
مسافر بیند ار شبهای کارون و بلمرانی
نخواهد بود دیگر هیچجا چندین خوشایندش
خبرها میشنیدم حسن سبز هند را بسیار
ولی دیدم به خوزستان عیان بیمثل و مانندش
مکرر کن «امید» این نغمه تا خاطرنشین گردد:
خوشا اقلیم خوزستان و خورشید خطرخندش
مهدی اخوان ثالث
******
متن شعر رود کارون
ای کارون رنجیده
خروشان بودی، میخروشیدی، تو را چه شد که خموشیدی؟
دل گرفته از کدامین مرکبی؟
یا از کدامین به ساحل نشسته ای
کاین چنین زانوی غم بغل گرفته ای
ای کارون من که تو را مغموم کرد
زبانت دوخت و آبت مسموم کرد؟
ای کارون من، بخروش و فریاد برآور
که عادت تو سکون و سکوت نیست
تو بگو از عظمتت
چرا دیگر کسی مبهوتت نیست؟
******
سکوتم را بهانه میکنم
سر به حاشیه کارون میگذارم
اشکی اضافه درون چشمهایم
با اشتیاق پا به کارون میگذارد
خود را تنها میان صداهای رقص نیزارها میبینم
حرکت آرام موجها توسط ماهیگیری شکسته میشود
اشکهایم سکوت میکنند
تماشاچی ماهیگیر میشوند
مدتی بعد
به حال بچه ماهیهای کارون
دوباره سرازیر میشوند
حسین محمودی
******
شعر نو درباره کارون
کارون را ببینید
چگونه موجهای این رود
در حال شكستن در ما است
چگونه این رود دارد میخروشد اما در ما
كارون دارد گریه میكند اما در ما
هرمز علیپور
******
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
******
به عقب برگرد خلیج فارس
به کارون
به قطره قطره زردکوه ام
اشک هایم جا مانده است
******
کارون؛ خون بهای خوزای من
بعد از جنگ
هر کجای جهان
اگر دیدی دریا هست
اما آب نیست،
همانجا
زاد رود تشنهِ من است
نه خسته به حضرت خوزا
سیدعلی صالحی