اشعار و جملات زیبای الکساندر پوشکین شاعر روس



جملات و اشعار الکساندر پوشکین شاعر روس
جملات و اشعار الکساندر پوشکین شاعر روس

گزیده ای از زیباترین جملات و اشعار الکساندر پوشکین شاعر و نویسنده اهل روسیه و بنیانگذار ادبیات روسی مدرن برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام

***

این که هزاران رویایی را که وجود نداشته اند تصور کنی
تلخ تر از این است که اصلا رویایی تصور نکرده باشی

******

تلاش کن و دلسرد شو
اما از تلاش کردن دلسرد نشو

******

دوستت داشتم!
گویی هنوز هم دوستت می‌ دارم
و این احساس مدتی پابرجاست
اما بگذار عشقم بیش از این تو را نیازارد
آرزویم این نیست که سبب درد و رنج تو باشم
دوستت داشتم و با تو شناختم نومیدی را
رشک و شرم را
اگرچه بیهوده
در جست‌ و جوی عشقی لطیف‌ تر و حقیقی‌ تر از عشق من باش
چرا که خدا به تو بخشیده
فرصت دوباره عاشق شدن را

******

زندگی تو از چه رو به من اعطا شدی
ارمغان اتفاق ای هدیه‌ ی عبثْ
زندگی
و از چه رو به سر تقدیر
محکومی به زنجیر مرگ
کیست که از روی عداوت
مرا از نیستی خوانده
روحم را لبریز شور و
عقلم را سرشار تردید ساخته
ولی در فرارویم دریغ از هدفی
به قلب خلا و در سر جز یاوه‌ ای‌ ام نیست
و این جنجال مدام زندگی
و سیل غصه و اندوهش
چه عذابم می‌ دهد

******

همه چیز آرام و قرار می‌گیرد
همه چیز می‌ گذرد
غم ها و نگرانی ها رفع می‌ شوند
راه ها دوباره هموار می‌ شوند
و باغ هم چون گذشته شکوفا خواهد شد

******

مپرس چرا اینسان، تنها غرق در افکار حزن آلود خویش‌ ام
چه بسیار ساعات شادمانی که آکنده از ستیز بوده‌ ام
مپرس چرا نگاه خسته‌ ام اینگونه آشفته است
و چرا مرا لذتی از رویای زندگی نیست
مپرس از مرگ شادی‌ هایم
و بیزاری‌ ام از عشقی که مایه‌ ی شادمانی‌ ام بود
دیگر مرا یارای آن نیست که کسی را محبوب خویش خوانم
هر آنکه عشق راستین را یافته دگربار هرگز عاشق نمی‌ گردد
و او که تنها یک بار شادمانی را به جان دیده
دیگر لذت و معنایش را نمی‌ یابد
خوشی‌ های زودگذر تنها چیزی ست که نصیبمان می‌ گردد
از جوانی، نیکبختی و شادی‌ های دل نواز
و همه‌ ی آن چه که به جا میماند
مرگ احساس و اندوه می‌ باشد

******

زنجیرهای سنگین و آویزان فرو می‌ ریزند
دیوارها در برابر کلمات فرو می‌ ریزند
و آزادی با نور به شما سلام می‌ کند
و برادران شمشیر را به شما پس می‌ دهند

******

گریستم، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی ای روح عریان
که من تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!

******

او بی آنکه بخواهد
یک تو مهربان و صمیمی را
به جای شما پوچ و تهی بر زبان راند
و در دل عاشق من تمام آرزوهایم را بر انگیخت
من اندیشناک در برابرش ایستاده ام
طاقت آن ندارم که نگاه از نگاهش بر دارم
به او می گویم
شما چقدر دوست داشتنی هستید
و با خود می اندیشم چقدر دوستت دارم

******

ای رویاهای من
ای رویاهای شیرین من خداحافظ
ای خوشبختی شب های دراز کجایی؟
مگر نمی بینی که خواب آرامش بخش
از دیدگان من گریخته و مرا در تاریکی عمیق شب
خاموش و تنها گذاشته است؟
بیدارم و نومیدم به رویاهای خود می نگرم
که بال و پر گشوده اند و از من می گریزند
اما روح من با غم و حسرت
این رویاهای عشق را دنبال می کند
ای عشق
ای عشق پیام مرا بشنو
این رویاهای دلپذیر را به نزد من باز فرست
کاری کن که شامگاهان
مست باده خیال در خواب روم و هرگز بیدار نشوم

فال حافظ