مجموعه ای از دلنشین ترین اشعار زیبا در مورد پروانه، پروانه و شمع برای کپشن، پروفایل و استوری!
شمع که آتش ز درون برفروخت
سوخت دلش چون دل پروانه سوخت
وحشی بافقی
******
سر گل دارم و پروانه پروازم نیست
******
آنقدر سوخته قلبم که قلم می سوزد
شمع گریان شده ، پروانه شدن را بلدی؟
******
ای شمع بزم، ذر شب تاریک زندگی
پروانه ای بجو که کند جان فدای تو
******
شعر کوتاه در مورد پروانه
در طواف عاشقی باید بسوزی دم به دم
کعبه ای این گونه هر پروانه دارد ، من تو را
******
بهت پیله کردم، نمی مونی پیشم
نه میمیرم اینجا، نه پروانه میشم
******
بیهوده نیست گریة بی اختیار شمع
آبی بر آتش دل پروانه میزند
صائب تبریزی
برای مشاهده جدیدترین طالع بینی ها روی دکمه زیر کلیک کنید
طالع بینی جذاب!
******
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
******
پروانه شدی جانا در حد جنون امشب
با عشوهی هر واژه از غصه برون امشب
در دشت شقایقها رقصان تو چرا هستی
چون شمع بسوزی و عشق تو فزون امشب
******
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است
******
سالها شمع دل افروخته و ســـوختهام
تا ز پروانه کمی عاشقی آموختهام
شهریار
******
شعر در مورد پروانه شدن
نمیدانم چرا
میان این همه آدم
پیله کرده ام به تو
انگار فقط با تو پروانه میشوم…
******
تو فروغ آرزوهای منی
تو را دست کدامین قاصدک بسپارم
که برآورده شوی
و عشق را
تا بی نهایت تا خدا
تا بوسه ی پروانه ها
در میان قلبم
عاشقانه
ادامه دار کنی
******
زود فراموش شود سوز شمع
بر دل پروانه ز جهل و عما
بازبیاید به پر نیم سوز
بازبسوزد چو دل ناسزا
مولانا
******
بیا تا شمع هم پروانه هم یار هم باشیم
در این گلشن بهار هم گل هم خار هم باشیم
******
برای پروانه شدن
گذشتن از تنگنای پیله های
در هم تنیده شده زندگی لازم است
******
شبی ای مایع امید شمع محفل من شو
که تا پروانه از من یاد گیرد جان فشانی را
******
زان شمع بینظیر که در لامکان بتافت
پروانه وار سوخته هموارم آرزوست
گلزار حسن رو بگشا زانک از رخت
مه شرمسار گشته و گلزارم آرزوست
مولانا
******
من دورَت نمیزنم،
دورَت میگردم،
مثل پروانه دورِ شمع..
مثل زمین دورِ خورشید..
مثل من دور ماه..
دورِ دنیا..
دور #تُ ..
******
اشعار زیبا در مورد پروانه
امشب شبی دیگر شد و من با دلم تنها شدم
گفتم حدیث عاشقی رسواتر از رسوا شدم
پروانهوار بر گرد شمع آتش زدم بر جان خود
در عالم ناباوری ناگه چنین پیدا شدم
در عالم شوریدگی با آن همه دلدادگی
پا بر همه عالم زدم شیداتر از شیدا شدم
این است حدیث عاشقی بشنو زمن این راز را
در جمع مدهوشان دگر تنهاترین تنها شدم
در کنج عزلت گوشه ای من بودم و تنها دلم
گفت و شنودی داشتیم تا عاقبت رسوا شدم
افسوس از این بندگی با این همه شرمندگی
تا من به خود باز آمدم پیدای نا پیدا شدم…
******
به دل شمع زد،
پروانه!
آن هنگام که دید،
گل را
از شاخه چیدند…
******
تا سحر شمع و منو پروانه با هم سوختیم
آنکه بر مقصود نائل شد سحر پروانه بود