گزیده اشعار حیدر یغما خشتمال نیشابوری


شعرهای حیدر یغما خشتمال نیشابوری
شعرهای حیدر یغما خشتمال نیشابوری

گزیده ای از زیباترین اشعار حیدر یغما ملقب به خشتمال نیشابوری شاعر معروف نیشابوری را گردآوری کرده ایم که می توانید برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام استفاده کنید.

***

اگر تمام جهانم به قصد جان خیزد
پی جدالم اگر چرخ بی امان خیزد
من و رسالت سنگین و استواری پای
پی شكستن پایم گر آسمان خیزد
ز عزم راسخ من ذر‌‌ه‌ ای نخواهد كاست
اگر كه نان شبم از زباله‌ دان خیزد
اگر سپهر نلرزد ز بانگ من، چه شگفت؟
صدای نای من از حلق مردمان خیزد
نگه مكن كه ز پا اوفتاده‌ ای افتاد
ستم‌كشیده چو افتاد، بعد از آن خیزد
نشسته‌ ای تو به امید دیگران؟ (یغما)
به پای خویش ز جا خیز تا جهان خیزد

******

دستم اندر كار روزی و دهانم پر سرود
اشک شوقم با عرق های جبین آید فرود

******

در طريقت عشق بازی تا به کی بايد دويد؟
تا به كی اميدواری؟ بر هدف بايد رسيد
هر دو گيتی در بهای يک نگه بايد فروخت
نقد جان گر خواست بهر بوسه ای، بايد خريد
غرق خون به، بايد آن جسمی كه بايد خاک شد
بر فراز دار به، قدی كه می بايد خميد

******

غزلیات حیدر یغما خشتمال نیشابوری

نهنگ موج عشقم، در گل ساحل نمی‌ گنجم
شنا باید در اقیانوسم، اندر گل نمی‌ گنجم
زبانی آسمانی دارم، ام‍ا كس نمی‌ فهمد
حدیث قدسم، اندر گوش هر غافل نمی‌ گنجم
اگر فهم سخن یا درک من ننمود نادانی
عجب نبود كه در اندیشه جاهل نمی‌ گنجم
بیابانگرد و صحراورز و دور از مردمم، آری
میان شهر در غوغای بی حاصل نمی‌ گنجم
نگارم گفت بیرون كردم از دل مهر یغما را
بگو من مرغ كیوان رفعتم در دل نمی‌ گنجم

******

دوستان را صحبت نان من است اندر میان
دشمن است آن کس که می‌ گوید سخن از نان من
من برای نان به یزدان هم نمی‌ آرم نیاز
این من و این پینه‌ های دست من برهان من

******

بالین ز خشت دارم و جا بر سریر خار
دیدی که عاشقی به کجایم کشاند کار؟
جان، تشنه می‌ سپارم و آبم نمی‌ دهد
دلبر ز کوثر لب لعل شراب وار
در روزگار، به چه از این سرفرازی‌ ام؟
کز جان گذشتم و نگذشتم ز راه یار
خصم از نهیب دار دهد بیم کشتنم
گیتی نگون و دار ره یار پایدار
گه بیم مرگ می‌ دهی و گه حساب حشر
ای مدعی! برو که از این‌ ها گذشته کار
یغما نهاد دین و دل اندر وفای دوست
با اشک مثل سیلش و با آه شعله وار

******

فقر و درویشی به ارثم از پدر آمد به دست
تا حیاتم هست، هست این تحفه ارزان من
خسته شد بازوی سنگ‌ اندازها و بر زمین
سر نگون برگی نشد از شاخه ایمان من

******

ای دل سخن ز عشق به خلق جهان مگو
با مردگان گور احاديث جان مگو

******

تنم در وسعت دنيای پهناور نمی گنجد
روان سركشم در قالب پيكر نمی گنجد
مرا اسرار، از اين گفتگو بالاتر است اما
به گوش مردم از اين حرف بالاتر نمی گنجد
مرا خواب آنزمان آيد كه در زير لحد باشم
سر پرشور اندر نرمی بستر نمی گنجد
توانگر را مخوان در گوش دل اسرار درويشی
كه در خشخاش، خورشيد بلند اختر نمی گنجد
نشان قبر مگذاريد بعد از مرگ يغما را
شهاب طارم اسرار، در مقبر نمی گنجد

******

خود‌ستا خواند یار زیبایم
خود ستودم كه خلق نستایم
خویشتن را ثنا نمودن به
خود ستودن ز بت ستودن به

******

من نمی نالم ز جور آسمان زيرا كه ما
اين كلاه تنگ را، خود آسمانش كرده ايم

******

من يکی كارگر بيل به دستم، بر من
نام شاعر مگذاريد و حرامــــم مكنيد

******

شعر اشک عاشورای حیدر یغما

گفته بودی که سر نعش تو افغان نکنم
نزنم لطمه به رخ، موی پریشان نکنم
بر سر نعش تو ای زاده زهرا امروز
نیستم خواهر، اگر ترک سر و جان نکنم
یا حسین! دست من و دامن تو، خیز ز جای!
تا که خون از مژه خویش به دامان نکنم
سایه از قامت تو بود مرا روزی چند
چه کنم، گر که کنون لطف تو جبران نکنم
یاد عطشانی لب‌ های تو را تا لب گور
از دل خویش فراموش حسین جان نکنم

******

عشق رویت که بود آفت جان
همچو دندان کرم خورده ز بان
بکشیدم که جاش پیدا نیست
اثرش در دهان یغما نیست

******

گدا چو سلطنت فقر را رها نکند
که سلطنت کند ای دوست! گر گدا نکند
به سیم و زر نتوانش خرید وقت عزیز
گدای خاک‌ نشینی که فکر جا نکند
چو خاک می‌ شمرد سیم را اگر که فقیر
ز کیمیای نظر خاک را طلا نکند

فال حافظ