گزیده بهترین اشعار معروف و عاشقانه مهدی فرجی


اشعار معروف و عاشقانه مهدی فرجی
اشعار معروف و عاشقانه مهدی فرجی

مجموعه ای از زیباترین اشعار عاشقانه و معروف مهدی فرجی شاعر خوش ذوق کاشانی برای کپشن، پست و استوری های عاشقانه اینستاگرام

***

تک بیت های مهدی فرجی

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ ، تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

******

صدای عشق شدم، دیگران صفا کردند
که میگسار زیاد است، غمگساری نیست…

******

سوزِ دلی دارم که می گیرد قرارت را
شاید به این پاییز بسپاری بهارت را

******

غم دِی رفته و غم های بهار آمده است

******

من چه ام!؟ زرد ترین برگِ خزان، این از من
تو چه!؟ سرسبزترین ماهِ بهار، این از تو

******

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

******

می توانی بروی قصه و رویا بشوی
راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی

ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی
من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی….

******

حرف را میشود از حنجره بلعید و نگفت…
وااای اگر چشم بخواند ، غم ناپیدا را !

******

ما از تو به غیر تو نداریم تمنا
من لال شوم از تو به غیر از تو بخواهم

******

میل‌، میل توست‌، امّا بی تو باور کن که من‌
در هجوم بادهای سخت‌، پرپر می شوم

******

شعر های زیبای مهدی فرجی

با او که گل آورده دم شیشه ی ماشین
از لذت این شُرشُر باران چه بگویم ؟!

******

نه سراغی نه سلامی خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار شب و روز به دنبال من است
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافیست
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس وا شد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا میخواهی
پس نه راهی نه هوایی نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دل در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سر افراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم

******

رفتم که از دیوانه بازی دست بردارم
تا اخم کردم مطمئن شد دوستش دارم
واکرد درهای قفس را گفت مختاری
ترجیح دادم دست روی دست بگذارم

******

دامی‌ست که باید بکشاند به گناهم
سیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم
«ما از تو به‌غیر از تو نداریم تمنا»
من لال شوم از تو به‌غیر از تو بخواهم

******

غزل ‌های عاشقانه مهدی فرجی

من گم شده ام هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهر پس از من که هوایش
آن گونه که در شأن تو باشد بپری نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید: خبری نیست

هر جا نکنی باز سر درد دلت را
چون دامن تر هست ولی چشم تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو؛ بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست؟

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آن گونه که انگار دری نیست

******

حال من خوب است اما با تو بهتر می شوم
آخ…تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند
یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری
آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آنقَدَرها مرد هستم تا بمانم پای تو
می توانم مایه ی گه گاه دلگرمی شوم

میل میل توست اما بی تو باور کن که من
در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم

******

غم دِی رفته و غم های بهار آمده است
اژدها رفته و با هیبت مار آمده است

خاک کردم غم دل را نفسی تازه کنم
بی‌خبر بودم از آن داغ به بار آمده است

آمدم دیدن شادیّ عمو نوروزی
که سرکوچه ی ما زار و نزار آمده است

عیدمان ماهی سرخی‌ست درون تُنگی
چه بلایی سر این ایل و تبار آمده است!؟

وطنم چهره برافروخته از پاییز است
سرخیِ سیب من از خون انار آمده است

باد پیچید به خود، گرد و غباری برخاست
ابلهان داد کشیدند سوار آمده است

******

کسی مسافرِ این آخرین قطار نشد
کسی که راه بیندازمش سوار نشد!

چقدر گل که به گلدان خالی‌­ام نشکفت
چقدر بی‌­تو زمستان شد و بهار نشد

من و تو پایِ درختان چه قدر ننشستیم!
چه قلب­‌ها که نکندیم و یادگار نشد

چه روزها که بدون تو سال‌­ها شد و رفت
چه لحظه‌­ها که نماندیم و ماندگار نشد

همیشه من سرِ راهِ تو بودم و هربار
کنار آمدم و آمدم کنار، نشد!

قرار شد که بیایی قرار من باشی
دوباره زیر قرارت زدی!؟ قرار نشد…

******

اشعار برگزیده مهدی فرجی

تو یک غریبه‌ای از عشق من نشانه نداری
که روی آمدن و سر زدن به خانه نداری

بله! سعادتِ گُم‌کرده‌ای که دلخوشی‌ات بود
سرِ من است که امروز روی شانه نداری!

نگفته بودم از این آشیانه در شبِ طوفان_
نرو… که صبح چو برگردی آشیانه نداری؟…

هنوز هم كه هنوز است من لبالبِ عشقم
تويى كه از نفس افتاده اى ترانه ندارى

هنوز تاب و تبِ عاشقيست در تب و تابم
ولى لياقتِ يك شعرِ عاشقانه ندارى

گذشته رفته و بگذار بگذريم عزيزم!
مگر به حيله رديفش كنى، بهانه ندارى

******

دنبال من می‌گردی و حاصل ندارد
این موج عاشق کار با ساحل ندارد
باید ببندم کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا منزل ندارد
من خام بودم، داغ دوری پخته ام کرد
عمری که پایت سوختم قابل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد گفتی:
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
باشد ولم کن باخودم تنها بمانم
دیوانه با دیوانه ها مشکل ندارد
شاید به سرگردانی ام دنیا بخندد
موجی که عاشق می‌شود ساحل ندارد

******

همین که خواستم از آخرین قفس بپرم
رسید نامه ی سنگت چه ناگهان به پرم

هنوز چشم به راهم که باز لطف کنی
هنوز منتظر نامه های سنگ ترم

بهار آمد ماندم ، پرنده ها رفتند
پرنده ها که بیایند راهی سفرم

بلا که همیشه بد نیست راستی دیدی
تو آن بلای قشنگی که آمدی به سرم

من و تو ما شده بودیم اگر نفهمیدیم
منم که می گذری یا تویی که می گذرم

******

عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی

یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی

وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی

امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی

من نیستم… نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی

گیرم هنوز تشنه حرف توام ولی
گوشی مگر برای شنیدن گذاشتی؟

آلوچه های چشم تو مثل گذشته اند
اما برای من دل چیدن گذاشتی؟

حالا برو برو که تو این نان تلخ را
در سفره ای به سادگی من گذاشتی

******

پریدی از من و رفتی به آشیانه ی کی؟
بگو کجایی و نوک می زنی به دانه ی کی؟

هوای گریه که تنگ غروب زد به سرت
پناه می بری از غصّه ها به شانه ی کی؟

شبی که غمزده باشی تو را بخنداند
ادای مسخره و رقصِ ناشیانه ی کی؟

اگر شبی هوسِ یک هوای تازه کنی
فرار می کنی از خانه با بهانه ی کی؟

تو مست می شوی از بوی بوسه ی چه کسی؟
تو دلخوشی به غزلهای عاشقانه ی کی؟

اگر کمی نگرانم فقط به خاطرِ این
که نیمه شب نرساند تو را به خانه یکی

******

من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو

این روزها پر از هیجان تغزّلم
چیزی به جُز ترانه ندارم برای تو

جان من است و جان تو، امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو

از حدّ دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمی شود بشمارم برای تو

این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو

من ماهی ام تو آب، تو ماهی من آفتاب
یاری برای من تو و یارم برای تو

با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو

فال حافظ