گزیده بهترین اشعار معروف ادیب نیشابوری


اشعار زیبا و معروف ادیب نیشابوری
اشعار زیبا و معروف ادیب نیشابوری

گلچینی از زیباترین اشعار عبدالجواد بجنگردی، معروف به ادیب نیشابوری، ادیب، شاعر و مدرس دوره مشروطه

***

همه شب به کویت آیم به بهانه‌ی گدایی
که مگر شبی ز رحمت به رخم دری گشایی

به خدا اگر توانم روم از درت به جایی
که مرا ز بند زلفت نبود سر رهایی

همه تن به جمله چشمم که مگر ز در درآیی
همه جان به جمله گوشم که مگر لبی گشایی

بنشین پیاله‌ گیر و بیا و بوسه‌ای ده
دم خویش نگهدار و مزن دم از جدایی

به کدام کیش و آیین به کدام مذهب و دین
ببری قرار دل را به سراغ دل نیایی

مده ای فقیه پندم که به پند تو بخندم
من و ترک پارسی گو و تو راه پارسایی

تو اگر خدای جویی ز نگارخانه‌ی دل
بزدای رنگ مایی و بشوی رنگ مایی

ز بلای خودستایی مگرت خدا رهاند
مگرت خدا رهاند ز بلای خودستایی

به عبث بر طبیبان چه بنالی از حبیبان
تب عاشقان بی دل نبود دلا شفایی

به طواف خانه رفتن چه اثر چه سود دارد
چه زمین کدام خانه که تواش نه کدخدایی

اگرت وصال باید گذر از خیال باید
همه وجد و حال باید ز گزاف و خیره رایی

بگشای چشم بینا که به نصرت الهی
بجهی به بام الّا ز گراف و خیره رایی

فعلات فاعلاتن فعلاتن فاعلاتن
امل ادیب کامل بود آیت خدایی

******

اشعار زیبا ادیب نیشابوری

ما بدان قامت و بالا نگرانیم هنوز
در غمت خون دل از دیده روانیم هنوز
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت
بر همان عهد که بودیم، بر آنیم هنوز
به امید تو شب خویش به پایان آریم
آن جفا دیده که بودیم، همانیم هنوز
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی ها
بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز
دیگران وادی عشق تو به پایان بردند
ما به یاد تو در این دشت روانیم هنوز
آرمیدند همه در حرم حرمت و ما
ساکن کوی خرابات و مغانیم هنوز
نو بهار آمد و بگذشت ولیکن من و دل
همچنان در تف آسیب خزانیم هنوز
بس شگفت است که با این همه تابش
چو نخست در پس پرده پندار نهانیم هنوز
ما از این چرخ کهن گرچه بسی پیرتریم
همچنان از مدد عشق جوانیم هنوز
اوستاد همه فن بوده و هستیم ادیب
با همان نام همان شوکت و شأنیم هنوز

******

خدا مرا به فراق تو مبتلا نکند
نصیب دشمن مارا نصیب ما نکند

من و ز کوی تو رفتن؟ زهی خیال محال
که دام زلف تو هرگز مرا رها نکند

خدای را ز تو بر من عنایتی ست بزرگ
اگر فسون رقیب از منت جدا نکنند

چگونه ماه فلک دانمت که ماه فلک
به دست، جام نگیرد به بزم،جا نکند

من از جفات نترسم ولی از آن ترسم
که عمر من به جفات اینقدر وفا نکند

چه داند آنکه شب ما چگونه میگذرد؟
کسی که دست در آن طرّه ی دوتا نکند

حبیب،خواری من خواست بر مراد رقیب
خدا مراد دل هرکسی روا نکند

ز جور دوست ننالم مگر به حضرت دوست
غریق لطف خدا یاد ناخدا نکند

“ادیب” اینهمه دلگرم سوز آه مباش
که سوز آه تو تاثیر در قضا نکند

******

شعر های عبدالجواد ادیب نیشابوری

همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما
سنگ ما،شیشه ی ما ، ناخن ما تیشه ی ما

دانم ای عشق قوی پنجه که منظور تو چیست
دست بردار نه ای تا نکنی ریشه ی ما

عشق شیریست قوی پنجه و میگوید فاش
هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ی ما

بهر یک جرعه ی می منت ساقی نبریم
اشک ما باده ی ما دیده ما شیشه ی ما

فال حافظ