گزیده ای از بهترین اشعار زیبا و عاشقانه غاده السمان در مورد عشق و دوست داشتن با ترجمه فارسی!
***
دوستت می دارم
زیرا اگر تو نبودی
بی گمان من می زیستم
بی آن که زندگانی کرده باشم
******
من اندوهگین نیستم
من اندوه جهانم
و در سینه ام وطن است که می گرید
******
آهسته
آرام، دستت را بر من بگذار
و همچون روزگارت مرا سخت مفشار
که در میان انگشتانت درهم می شکنم
بیش از این نزدیک میا
بیش از این دور مرو
******
هُل ترید أن تعرف سرّ قوّتی؟
لا أحد أحبّنی حقاً قط
می خواهی راز قدرت مرا بدانی؟
هیچ کس هیچ وقت واقعا مرا دوست نداشت
******
به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش باز میگردد
تا من به تو بازگردم
مادر به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر می شود
و رودخانه، سرچشمه و آذرخشها، ابر
و چگونه برگ های پاییز دوباره به شاخه ها باز میگردد
تا من به تو بازگردم مادر
******
دل من میخی بر دیوار نیست
که کاغذ پاره های عشق را بر آن بیاویزی
و چون دلت خواست آن را جدا کنی
ای دوست! خاطره در برابر خاطره
نسیان در برابر نسیان
و آغازگر ستمگر ترست
این است حکمت جغد
******
جهان پیشینم را انکار می کنم
جهان تازه ام را دوست نمیدارم
پس گریزگاه کجاست!
اگر چشمانت سرنوشت من نباشد؟
******
لأنی أحبک عادت الألوان إلى الدنیا
لأجلک ینمو العشب فی الجبال
لأجلک تولد الأمواج ویرتسم البحر على الأفق
لأجلک یضحک الأطفال فی کل القرى النائیة
لأجلک تتزین النساء
لأجلک اخترعت القبلة
وأنهض من رمادی لأحبک
کل صباح أنهض من رمادی
لأحبک أحبک أحبک
چون تو را دوست دارم رنگ ها به دنیا بازگشته اند
به خاطر تو گیاهان در کوه ها می رویند
به خاطر تو موج ها متولد می شوند
به خاطر تو کودکان در روستاهای دورافتاده می خندند
به خاطر تو زنان خود را می آرایند
به خاطر تو بوسه اختراع شد
و هر روز از خاکستر خود برمیخیزم تا دوستت داشته باشم
هر روز صبح از خاکسترم برمیخیزم
******
زندگی ما همین است
دزدکی زندگی می کنیم
دزدکی یاد می گیریم
دزدکی کتاب می خوانیم
دزدکی دل میبازیم
دزدکی شعر می نویسیم
و دزدکی می میریم
******
هر روز صبح ازخاکسترم برمیخیزم
تا دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
دوستت داشته باشم
******
فی أی غرف بیتک تقع صور حبیباتک
لأعلق لهن الأزهار و زینات العید؟
اعذرنی… حبی لک غیر متحضر
یجهل الغیرة و شهیة التملک
انه عفوی… بدائی.. ساذج… بسیط کالمطر
ینخرط فی قبیلة عشقک
دونما طقوس و مراسیم
أو اوسمة او فواتیر او دموع
عکس معشوقه هایت را داخل کدام یک از اتاق های خانه ات آویزان می کنی
تا برای آنان شکوفه و تزیینات عید آویزان کنم؟
مرا ببخش… که عشق من به تو متمدن نیست
حسادت و اشتهای مالکیت را ندیده می گیرد
سخت گیر و بدوی و ساده لوح و مثل باران ساده است
و بی هیچ مراسم و آیین
و یا رنگ و فاکتور و اشکی
به قبیلهی عشق تو قدم میگذارد
******
هنگامی که با تو روبهرو شدم سنگپشتی بودم
که خزیدن در لاک خود را خوب میداند
و در هنر پنهان شدن، بدعت گر است
آنگاه که تو را بدرود گفتم
پرستویی شده بودم
که بال هایش تو را همواره به یادش می آورد
******
به دوست داشتنت متهمم
به این جرم افتخار می کنم
و به فراموش نکردنت
و آرزویم این است که مجازاتم حبسِابد
در گردش خون تو باشد
******
تمام چیزهایی که دوست میدارم
از آن من نیست
دریا از آن من نیست
پاییز از آن من نیست
عشقت از آن من نیست
تنها زخمم از آن من است
******
أشهد بالمطر
أحببتک
و سأنساک
باران را گواه می گیرم
روزی دوستت داشتم
اما فراموشت خواهم کرد
******
لن أغفر لک
وسأعاقبک عقاباً لن تنساه
سأحُبّــک
و هرگز تو را نخواهم بخشید
و چنان مجازاتت می کنم که هیچ وقت فراموش نکنی
عاشقت می شوم
******
عشق تو را من اختراع کردم
تا در زیر باران بدون چتر نباشم
پیام های دروغین
از عشق تو برای خودم فرستادم
عشق تو را اختراع کردم
چونان کسی که در تاریکی
تنها می خواند تا نترسد