مجموعه ای از بهترین اشعار عاشقانه و زیبای حسین صفا شاعر، ترانه سرا و غزلسرا برای استفاده در کپشن، پروفایل و استوری اینستاگرام
***
اشعار کوتاه حسین صفا
که تحمل هر دردی ممکن است ، اِلّا دلتنگی
******
هجرت، علاج عاشق تنهاست
******
دست که می بردی به کوله بار سفر
دخیل می بستم به دستگیره در
دخیل می بستم به جاده های عبوس
دخیل می بستم به آخرین اتوبوس
******
کسی به شدتِ تو
به صخرهام کوبید
و من فرو رفتم
به قعر دریاها،
که قعر دریاها
پر از مزار شود…
******
لزومی ندارد
نام تمام کسانی را که دوست داری
به خاطر بسپاری
تو برای دوست داشتن آمدهای
نه برای داشتن
بنابراین
حرفی اگر راه گلویت را بست
کافیست در دلت بگویی: «یک لیوان آب»
******
بحران میان دو گرداب
شکلی منطقی ندارد
و رسمالخط دریا تلاطم است..
پس تو را نمینویسم
تو را ترک میکنم
******
چیزی ندارم جز این دستان تهیدست
اما دوستت دارم
رگهایم را برای تو آوردهام که علاقهای به آبی نداری
عذر میخواهم از تو
زیرا نیمی از قلبم
نزد دوستانم به امانت است
در این سن بالا و ارتفاع کم
آستینم به چشمم نمیرسد
گهوارهای در قلبم تکان میخورد
به تازگی پا به جهانت گذاشتهام
و افسوس میخورم
که برای عبور از خیابانهای عریض
قدمهای کوتاهی دارم
این گلدان را کجای دلم بگذارم
که مُشرف به پنجرهات باشد
واقعاً چه ساعاتی از روز را
به چشمانم اختصاص دهم
که ناودانها و معابر نرنجند از من؟
غمت غمگینم کرده است
اما دوستت دارم
******
دیگر این ابر بهاری جان باریدن ندارد
این گل خشکیده دیگر ارزش چیدن ندارد
این همه دیوانگی را با که گویم با که گویم
آبروی رفته ام را در کجا باید بجویم
پیش چشمم چون به نرمی میخرامی میخرامی
در درونم می نشیند شوکران تلخ کامی
نام تو چون قصه هر شب می نشیند بر لب من
غصهات پایان ندارد در هزار و یک شب من
روی بالینم به گریه نیمه شب سر می گذارم من
از تو این دیوانگی را هدیه دارم هدیه دارم من
ای نهال سبز تازه فصل بی بارم تو کردی تو
بی نصیب و بی قرار و زار و بیمارم تو کردی تو
ای دریغا ای دریغا از جوانی از جوانی
سوخت و دود هوا شد پیش رویم زندگانی
با خودت این نیمه جان را این دل بی آشیان را
تا کجاها تا کجاها می کشانی می کشانی
طاقت ماندن ندارم آه ای دنیا خداحافط
می روم تنهای تنها ای گل زیبا خداحافظ
******
غزلیات حسین صفا
لیلی! اگر به خواب نمیرفتم یا از خودم فرار نمیکردم
حتماً به دلخراشترین شکلِ ممکن تو را به یاد میآوردم
بيچاره من، زنم به تو میگويد: تا مردهای به خانه خود برگرد
بيچاره او، اگر تو زنم بودی اصلاً به او نگاه نمیكردم
حال و هوای پیر شدن دارم در من همیشه برف گرفته و من
در برف پشت پنجرهام دارم دنبال رد پای تو میگردم
لیلی! به جان مادرم از این جان تا این شقیقه چند قدم راه است
تا این تفنگ چند قدم بردار شلیک کن رها شوم از دردم
آن مرد با تمام افقهایش حالا به چشمهای تو محدود است
آفاق را بگرد، اگر دیدی مردی هنوز هست، من آن مردم!
لیلی! کدام مرد؟ کدامین مرد؟ تا زندهای به خانه خود برگرد
من هم اگر رها شوم از این درد، شاید به خوابهای تو برگردم
******
عمر زندگی کوتاست مث شعله ی کبریت
عمر هر چی غیر از عشق، مث عمر کوتاهه
همسفر شدن مثل دربدر شدن خوبه
پس قدم بزن با من، بین راه و بیراهه
من که قلب کوچیکم بی تو کاسه ی خونه
من که کاسه ی چشمم، جز تواز کسی پر نیست
دوست داشتن یا عشق؟ دوست دارمت با عشق
عشق من به دوست داشتن، قابل تصور نیست
عشق چند قدم راهه، از اتاق تا ایوون
عشق دستته وقتی، میز شامو می چینه
مث خواب بعدازظهر، تلخه اما می چسبه
مثل چای بعد از خواب، تلخه اما شیرینه
من که قلب کوچیکم بی تو کاسه ی خونه
من که کاسه ی چشمم، جز تواز کسی پر نیست
دوست داشتن یا عشق؟ دوست دارمت با عشق
عشق من به دوست داشتن، قابل تصور نیست
از پرنده تا لونه، از کویر تا بارون
از اتاق تا ایوون، عشق بهترین راهه
اسمون تویی وقتی، ماه داره می خنده
عشق من ببین امشب، آسمون چقدر ماهه
******
ترانه های حسین صفا
نشد با شاخه هام بغل کنم تو رو
نشد نشد نشد برو برو برو
اراده داشتم به دونه کاشتن
که عادتت بدم به ریشه داشتن
که عادتت بدم یه گوشه بند شی
به مبتلا شدن علاقه مند شی
نشد که از دلم جدا کنم تو رو
نشد نشد گلم برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تو رو
تمام حرف من برو برو برو
قدیما هر گُلی شناسنامه داشت
تموم میشد وُ بازم ادامه داشت
تو شیشه ی گلاب تو شعر شاعرا
تو گل فروشیا تو جیب عابرا
همون کسا که از تو باغچه چیدنت
توی خیال شون ادامه میدنت
نشد که از دلم جدا کنم تو رو نشد نشد گلم برو برو برو
نشد که بی دهن صدا کنم تو رو تمام حرف من برو برو برو
تو داری از خودت فرار میکنی
داری با ریشه هات چیکار میکنی
برو برو ولی به رسم یادگار
شناسنامه تو توو خونه جا بذار
******
اشعار حسین صفا برای چاوشی
دلت که میلرزید من با چشام دیدم
تو زل تابستون چقدر زمستونه
هوا گرفته نبود دلم گرفت اون شب
به مادرم گفتم هنوز بارونه
قطار رد شد و رفت، مسافرا موندن
مسافرا که برن قطار میمونه
تو برف بارونی قطار قلب منه
قلب شکسته من تو برف مدفونه
دونه به دونه غمی ریل به ریل شبم
غم توی خونه من هر شبو مهمونه
بگو شب بخوابه من بیدارم
من شبو زنده نگه میدارم
یه شب که سردم بود به مادرم گفتم
هوا که سرد میشه یاد تو میفتم
طفلی دلش لرزید دلش دوباره شکست
تو زل تابستون تو کوچه برف نشست
مسافرا شعرن تو برف و بارونی
قطار قلب منه چشم تو پنجرههاش
پنجرهها بستهن مسافرا خستهن
ببار تا دم صب به فکر هیچی نباش
دونه به دونه غمی غصه به غصه شبم
کاشکی یه روز صب شه کاش فقط ای کاش